اینارو آوورده میگه بذار پیشت باشه وقتی میخام بیام برات داستان تعریف کنم با هم میخوریم.
پسرمون قصد ازدباج نداره،با تشکچر بای.
اِبیمِ اِبیم*
با تفاوتهای بیتکوین و اتریوم بیشتر آشنا شویداینارو آوورده میگه بذار پیشت باشه وقتی میخام بیام برات داستان تعریف کنم با هم میخوریم.
پسرمون قصد ازدباج نداره،با تشکچر بای.
اِبیمِ اِبیم*
با تفاوتهای بیتکوین و اتریوم بیشتر آشنا شویدهرکسِ دیگه بود،برا سایهبونِ ماشینش درختُ قطع میکرد!یه دمت گرمِ جانانه برا انجام دهندهیای خلاقیت.
اینکه مد شده از غذا و ایچیزا عکس بگیرن بذارن استوری کلا کار جووناس خب،ولی ایبار ب اصرار بیبی و مامان این عکس گرفته شده!میگم اصرار ینی اِندِ اصرارا!
ازای دورهمیای ساده قسمت همه.
پایهتر از بیبیمون یافتین خبرم کنین،اگه یافتین البته.
با تفاوتهای بیتکوین و اتریوم بیشتر آشنا شویدتنها عکس ژذاب امشب.
وقتایی ك درس میخونم همون شیش هشت لیوان آبی ك انسان باید روزانه بنوشه مو دقیق همیشیش هشت لیوان آب و شایدم بیشتر رو تو همیتایم درس خوندن مینوشم،برا مثال او آبمیوه رو همشو خودم خوردم بعلاوه چای و بعلاوه آب(:
ب خطم زیاد توجه نکنین*
و عین مامان فکر نکنین اونارو برا تقلب نوشتم*
در جریانیم فعلا،شوما چطور؟!بعد از اینکه از ماشین پیاده شدم انگار از زندان آزاد شده بودم دوو زدم برا گرفتن عکس و این شد اولین عکس،جا داره بگم خیلی خیلی امروز دریا آروم بود!*
البعدی.
ولی خشمزه میاد،بچگیم بیبی(ننه مامان)ك ب رحمت خدا رفته واسم کباب میزدشون و بعدش پاکشون میکرد میذاشت دهنم ولی الان ماندهام چرا نمیخورمای خشمزه رو.
چارده بشم ماهِ شب شدن بلدی!؟
و اما فیلما:
اینو گذاشتم استوریم بیتشم از مولاناست.
و اینم برام ناب بود گفتم با شومام ب اَشتراك بذارمش.
بروز چه حوادثی در اتاق های سرور خطرناک استتنها عکس با این نَما ك خوب دراومده همیبود،اگه بی کیفیتِ،خوب نبوده و یا هرچیز دیگه شوما نادیده بگیرین و عفومان کنید،بنده قول عسلی میدم عکسای بهتری بگیرم(':
چیه بیشتر جوونا جمع میشن دورهم قلیون و سیگار و فلان،مگهای چیتوز و دوغ عالیس(یکمش نمایونِ)چشه ك میرن سراغ او آت و آشغالا.
.
.
ای عکس برا دمِ غروبِ روزیِ ك رفته بودیم آبگرم،ابرای صورتیش دلمو برده بودن و او روز یادم رفت عکسشو بذارم اینجا.
جان مو یه آدم ك هشتاد و هشت استیکر تو یه دیقه میفرسته رو بیارین نشونم بدین،مو قول میدم باای مریمِ خالهم کاری نداشته باشم.
تسبیح تورا گفتن زیباستاعتراف میکنم کل هفته رو بخاطرای پنجشنبه جمعه ك برم بیرون و بقولی هوایی ب کَلَم بخوره سپری میکنم،باز ب اسم پارك اومدیم خونه خاله جمع شدیم ك دسته جمعی بریم پارك ولی خب بهونههای بار قبلی رو آووردن و باز کنسل شد و موئم تو جمع پاشدم صدامو بلند کردم گفتم مو اگه رگ دیوونهبازیم بگیره خیلی خوب میگیره و یه مشت گفتم ك شما بهونه هربارتون همینه ك کرونا هست و درِ پاركُ بستن و...و از جمع زدم بیرون.
از بالای پلهها خاله و مامان و بچا رو نظاره میکردم و ب حرفاشون گوش میدادم ك حسام میاد میزنه پشت پام و تعادلم ب هم میخوره و نزدیك بود بيوفتم ك میگیرتم،یهو پرتم میکنه اووَر با عصبانیت میگه چته!،همیجور ك پشتم بهشه پامو میذارم رو پاشُ با آرنجم آروم میزنم تو صورتش میگم مو چیزیم نیست تو مریضی؛بعدِ حسام ممدامین میاد برا اذیت کردن ك ایدفه حواسم جمع بود و قبل از اینکه او کاری کنه یه پس کلهای میزنم و اونم میره سرجاش میشینه،ینی فقط صدا کلفت کردن و قد کشیدن وگرنه عقل پوچ.
بچا ویدیوکال گرفتن ك پیش هم جمعن،راستیَتش ناراحت شدم از اینکه بیخبر جمع شدن و بهونشونای بود ك خونه نبودم و بقول خودشون ولگردی بودم،از کنسل شدن پارك حالم گرفته بود و با دیدن بیخبری جمع شدن اونا بیشتر حالم گرفته شد ولی خب ب خودم اومدم و گفتم از الان باید ب همیجمع شدنای بیخبری و بهونه آووردنای مسخره عادت کرد واسه همین حسام رو صدا زدم و سوار موتور شدیم ك مریم(دخترخالهم ك چارسال ازم بزرگتره)داد زد میاد و سه ترکه نشستیم و دِ برو بریم،حسامم یه تكچرخ زد و کلا جیغ و خنده ما بقولی گوش آسمونُ کر میکرد،برگشتنی هم حسام دوتا رانی مهمونمون کرد دمش گرم،با اینکه رانی نمیخورم ولی چون با پول خودش گرفته بود خوردن داشت خدایی.
امروزمو بیشتر صرف عکاسی و فیلمبرداری كردم و باید بگم خسته نباشیدِ جانانه برا همه فیلمبردارا و عکاسا،ب نظر آسون میاد ولی سختی خودشو داره این کار!
عکس و فیلما متاسفانه برا خودم نبودش ك بخام بذارمشون برا همین امشبم جیبم از عکس خالیِ(':
امشب با حالگیریاش خش گذشت و این خش گذشتنُ مدیون مریمم.
گفتا ك دهم کام دلت روزی و بسیار
ماه آمد و سال آمد و آن روز نیامد
واله اصفهانی
شو خش.
خنده رسوا میکنه پسته رو،نه تو رو،پس بخند!اومدیم خونه بیبی ب مامان میگم مامان وعدهی ما یه ماه دیگهااا،بیبی میپرسه یه ماه دیگه چخبره!؟،جواب میدم یه ماه دیگه هیژژژده سالَم میشهه،مینا میپرسه تولد تو زودتر از تولد احمدِ(دوماد)!؟،میپرسم دوماد چندمه!؟،جواب میده پونزده آذر،میگم پس تولد مو و دوماد رو باهم بگیرین،راضیَم ب همین ولی جان خودم کادوهارو دگه یچی ناب بگیرین،مثلا داره هیژده سالَم میشه،رو میکنم طرف بیبی میگم خب بیبی تو کادو چی میدی بم!؟،جواب میده یه دوروز قبل تولدت زنگم بزن واست نخود میپزم|:،لبخندی عمیق میزنمو میگم نخودم خوبه نخودم خوبه(:خلاصه هرکیو میبینم تولدمو یادآوریش میکنم و پررو پررو سفارش کادو میدم(:،خدا این عادتو ازم نگیره،دوسش دارم.
ساعت سه شب گشنهم میشه میرم یه املت واسه خودم درست کنم یهو محمود عین جن پس کلهم ظاهر میشه مپرسه چ میکنی!؟،درحالی ك دنبال یه لبه تیز میگردم ك تخم مرغُ باش بشکونم میگم گشنهمِ توئم میخای!؟،نمیدونم چرا فقط نگام کرد و از آشپزخونه زد بیرون/:
دنیا یه داستان هفت دقیقهای تعریف کرده ك میخاستم بذارمش ولی هفت دیقه واغعنی(بقول آقای نَهاری ك بجای ق میگه غ)زیادِ،توای ویس هم مث ویس قبلی از هفت دقیقه سه دقیقهشُ میخندیدیم.
مینا زنگم میزنه میگه همیالان رو گوشی مامان یه کد شیش رقمیواتساپ میاد برو و برام بخونش،میخونم،قطع میکنیم،با شماره مامان رو وات یه ویس میفرسته،نگا میکنم مامان گوشی دستش نی،ویسو گوش میدم،میناست،میگه الو الو صدا هست!؟،ویس میفرستم میگم علا ینی وات مامان رو هك کردی باهوش!؟،بدون گفتن کلومی ای آهنگُ میفرسته،پوکر میشم،ویس میده خب حله تموم|:،مو چیزیم شده یا اینا!
مسترمشموشی هم رفتن!؟کَی!
بقول دنیا"باسَتون"(واستون)ویکِندِ خوبیو میخام*
دوشبِ عکس نذاشتم،حواسم هست،دوست دارین از چیا عکس بذارم!؟
بقول همسایهخانومِ بیبی(فاطْمَی)این دنیا،دنیای بی کرانمندیِ!
شد عمر تمام و ناتماميم هنوز
صدبار بسوختيم و خاميم هنوز
هلالی جغتائی
شو خش.
بازگشايي مدارس؛ چالشها و راهکارهافقط یهبار برفُ دیدم و بقولی حسش کردم،خیلی سال پیش شاید پنج شیش سالَم بود،سه چار ماشینِ رفتیم سپیدان،هیچ کدوممون لباس گرم نبرده و بجاش پتو دورمون کرده بودیم،نمیدونم چ حکمتیِ ما جنوبیا یه نصفِ روز بریم شمال و طرفایی ك برف میباره برگشتنی برُنز میشیم/:مگه نباید شمالیا وقتی میان جنوب برنز شن!؟چرا برعکسِ!؟رسیدگی کنین دیگه مرسی اَخ.
خلاصه تو راه برگشت مو زدم زیر گریه ك چرا برف نخوردم/:هیچی دیگه با یه حیلهای آروم شدم:یخچال یکی از خالههام برفکی بود،یه همچین چیزی،وقتایی ك میرفيم خونه خاله با دختر خاله ك چارسال ازم بزرگترِ قایمکی همیبرفکا رو میخوردیم و میخندیدیم،عَی یادش بخیر(':
آره داشتم تو گپ ب بچا میگفتم یکی از فانتزیام اینه وقتایی ك دبیر ویدیوکال میزنه برا پرسش،مو خابم ببره و دبیر بشینه نقاشیمو بکشه((((:همینقدر فانتزی،همینقدر محال!
یکی از دبیرا هم هست وقتایی ك میخاد آنلاین امتحان بگیره قبل از امتحان یه دو سه باری میگه:"الله ناظری"،ما ك هر گَندی بزنیم خدا ازش خبر دارهای تقلبم روش،اصن بقول یکی از بچا تقلب گناه نی،یاری رسوندنِ؛مهم دیدِ،مهم نیته.
مامان نشسته پس کَلّهم یك آهنگایی پلی میکنه اصن هوش و حواسمو میبره یادم میره میخاستم از چی بگم و بنویسم.
میخونه:مرد دریا تویی،دختر کارون مویوم/رطب شیرین تویی،انار دلخون مویوم؛بعدی میخونه:غروب پاییزِ،دلم غم انگیزِ/چشم فلك نمنم اشکاشو میریزه؛بعدیا دیگه همه آهنگای جدید مدید بودن ك یادم نمیادشون.
ساعتی میزان اینی،ساعتی میزان آن
یك نفس میزان خود شو،تا شوی موزون خویش
مولانا
شو خش.
homeira valizadegan u killed meبيا بریم تاب،کدوم تاب همون تابی ك بازی داره،آی بله.
کشوهامو مرتب میکردم ك چِشَم میخوره ب این گردنبد ك پارسال از یه دستفروش خریدمش؛اونروز حالم بد خراب بود ولی با دیدن این گردنبند آروم شدم،طبق معمول هندزفریو گذاشتم گوشم و پخش درهم آهنگا رو زدمو رفتم تو حیاط،گردنبند رو ب درخت لیمو آویزونش کردمو بش خيره شدم،نور خورشید میخورد ب گردنبند و انعکاسش میخورد ب چشام،دوربین گوشیو آماده کردم ازش عکس بگیرم ك آهنگ خدا پلی میشه،انقد آروم میشم انقد آروم میشم ك همیالانشم وقتی اون آرامشو یادم میادش اشکم درمیاد.چی بگم بت خدا!؟چی دارم بگم جز شکرت!
رطب شیرین هم دل آدمو میزنه دیگه!تعداد صفحات : 0