محمود دیشبی از شیراز اومد و موهامو تازه اون موقع دید ك کوتاه کردم و دمپایی پرت کرد طرفم ك یکی ب کلهمان اصابت کرد(':مشتی هم ناسزا بارمان کرد و بسم الله را صدق الله گفت و خلاص(:
اومدیم منزل خاله،تو راه اومدن محمود،مبین پسرعممو ك دوازده سالشه رو،رو موتور میبینه ك پشتشم یه پسربچه دیگه نشسته،میزنه کنار و ب مبین میگه وایسه و اونم باترس وایمیسه و محمود میره هواش،ب مامان میگم مامان برو جلو محمود رو بگیر هرکاری میخاد بکنه باهاش بکنه،دعواش کنه،سرش داد بزنه ولی نزنتش برو جلوشو بگیر ك نزنتش،مامان هم میره ولی محمود یه چنتا چَك میزنه تو گوش مبین و گوششو میپیچونه؛همچنان از تو ماشین نظاره میکردم صحنه رو و آهنگ عاشقکشِ آرون افشار پلی و ب اوجش رسیده بود ك همین باعث شد دلم بسوزه و چندی قطره اشك بریزم.
شام رو سپردن ب مو و سونیا و مائم ب عشق اینکه شام رو سرپارك صرف ميكنیم با عشق ماکارونی پختیم ولی پارك کنسل شد(':
یکم نمایش اجرا کردم ك بیشتر بر پایه طنز بود ینی مامان و خالهی بزرگم قهقهه میزدنا(=
سونیا دست کشید تو موهام و خاب رفتم یه ربع ساعتی.
قرار بر پیادهروی تا ساعت دو شده ك هنوز درحال عیش و نوشن بزگواران(:
اگر شیری اگر ببری اگر کور
سرانجامت بود جا در ته گور
باباطاهر
شو خش.
ما بوسیله هم امتحان میشیم تو این دنیا!