loading...

روزمرگیهای من

بازدید : 669
چهارشنبه 15 مهر 1399 زمان : 6:38

صبحی با بچا داشتیم از سال شیشممون گپ میزدیم ك چقدر مزخرف بودیم چقدررررر مزخرررف بودیما!ولی تنها خوبیش اینه ك وقتی ب اون زمان فك میکنیم روده‌بر میشیم از خنده.

آقا ما سال شیش با یه بهرمن‌نامی‌رو یکی از بچا کراش میزنیم،جالب اینجاست طرفمون دختر بود!خلاصه مو و بهرمن سر‌‌‌ای حلیمه(همی‌کراش سال شیش)رقیب بودیم سرسختتتت!همیشه هم آسیه و زینب و سمیه و صحراوی با مو بودن یجورایی یه تیم بودیم ك بچا تیم رئیسشونو میخاستن ب معشوقش برسونن(تف تو ذاتمم،ینی تفااا،چ بودی تو آخه😂💔).

انقد با بهرمن سر حلیمه بحث ميكردیم ك مدیر،حلیمه بدبخت را ب دفتر خاند،تو‌‌‌ای فاصله‌ای ك حلیمه دفتر بود با بهرمن جنگ جهانی لفظی راه انداخته بودیم(اهل کتك‌کاری نبودم)،خلاصه سویشرتمو بستم ب کمرم(آره آره مائم(':)و بچا تیمم پشت سرم رفتیم هوای بهرمن،اینکه چیا گفتیمو چیا شنیدیمو دقیق یادم نمیاد ولی آخرین جلمه‌مو خوب یادمه،بهرمن برگشت بم گفت ك حلیمه خنگ نی بیوفته دنبال تو،مائم برگشتیم گفتیم دقیقا حرف موئم همینه ك حلیمه خنگ نی بیوفته دنبال توئه....اینجاشو استپ زدمو یه نگا از پایین ب بالا و از بالا ب پایین بش انداختمو سویشرتمو محکمتر بستمو رو کردم طرف بچا با يه حركت گردن گفتم بریم و با قدمهای یه متری و ریخت مغرورانمون رفتیم تو کلاس.

سال شیش تنها زمانی ك عشق میکردم وقتایی بود ك با حلیمه دونفری مینشستیم آهنگ جاده‌یطرفه و یکی‌هستِ مرحوم پاشایی رو میخوندیم(':،او موقعا فك کنم مرحوم پاشایی بیمارستان بستری بود برا سرطانش،خدا بیامرزتت پاشایی،خاطره‌ها داریم با چهرتو آهنگات.

خلاصه سال شیش تموم شد و وارد متوسطه اول شدیم،تو‌‌‌ای سال خبری از گیس و گیس‌کشی لفظی مو و بهرمن نبود و باهم مچ بودیم،ولی‌‌‌ای سال ما موردکراش قرار گرفتیم ك وارد جزئیات نمیشم و کلا بیخیال.

عی دلم برا زینب و آسیه و سمیه و صحراوی تنگ شدششش،مظلوووومممم بودن ولی ب موقعش یَک بلایی میشدن بیا و ببین،صحراوی صدام میزد فُگُل/:،و با او صدا نازكش آهنگ هندی میخوند و میرفت تو حس،متوسطه اول جلو مو نشسته بود و هروقت میخاستم هندی بخونه یکی میزدم پس کلَّش و اونم میخوووند(((':اشك در چیشام جمع شد اصنن،تف هعی!

وارد متوسطه دوم ك شدیم بقول حلیمه یکم رنگ آدم بودن ب خودمون گرفتیمو از خز بودن دوری جُستیم و‌‌‌ای قانون رو نداشتیم ك باید جفت جفت باشیم،و گَلّه‌ای رفتیم جلو و شکر هنوزم هستیم و خاهیم بوود انشالله همیجور گَلّه‌ای و تیمی.

دوتا واژه ورد زبونم شده ك عی خشم میاد ازشان،یکی"یااشهد"و او یکی"تف ن ذاتتِ".

ای سال شیشم و اتفاقاتش بین خودمون بمونه،باشه!؟(':

عنوان هم بالا بلند شد ولی خَلّی وَلّی(;

خو دگه

حال دلتان روال

شو خش.

+ سه شنبه ۱۵ مهر ۱۳۹۹| 0:28|Azooy| |
عکس + بازم عکس:|+ تصمیم گرفتم به درکم «ینی درک کنم»
نظرات این مطلب

تعداد صفحات : 0

آرشیو
آمار سایت
  • کل مطالب : <-BlogPostsCount->
  • کل نظرات : <-BlogCommentsCount->
  • افراد آنلاین : <-OnlineVisitors->
  • تعداد اعضا : <-BlogUsersCount->
  • بازدید امروز : <-TodayVisits->
  • بازدید کننده امروز : <-TodayVisitors->
  • باردید دیروز : <-YesterdayVisits->
  • بازدید کننده دیروز : <-YesterdayVisitors->
  • گوگل امروز : <-TodayGoogleEntrance->
  • گوگل دیروز : <-YesterdayGoogleEntrance->
  • بازدید هفته : <-WeekVisits->
  • بازدید ماه : <-MonthVisits->
  • بازدید سال : <-YearVisits->
  • بازدید کلی : <-AllVisits->
  • کدهای اختصاصی